صدا

چشم که بر جهان گشودم چیزی نمیدیدم، ولی اطرافم مملو بود از صداها، صداهایی که نمیدانم چه بودند. اما در میان آن همه، صدایی بود آرامبخش که سالیانی متمادی به زندگیام آرامش میبخشید؛ صدایی آرام و دردکشیده که در گوشم به نجوا گفت: «خوش آمدی عزیزم». این آوای مادرم بود که با صدایی لرزان روحم […]